من هیچوقت آدمِ بمون درست کن و بسازش نبودم، تحمل میکردم. صبر، بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنید ولی این صبر واسه این بود که ببینم روال معمول و طبیعی ماجرا به سمت بهتر شدن میره یا بدتر شدن. همیشه ترجیح دادم روال طبیعی اتفاق ها همونی باشه که هست یکم دست انداز البته توی روال طبیعی هم بد نیست و قابل تحمل. اگر هم این روال وشکل طبیعی قابل تحمل نبود کنده میشم ازش.ولی ساختن و درست کردن شرایط، حس زندگی با یک صورت جراحی شده ی فیک بد قواره رو داره اینه که وقتی مامان از فلانی که شوهرش بهش دروغ میگفت یا بی محلی میکرد یا بددهنی و رفتند مشاور و فلان و بهمان و الان اوضاعشون خوبه تعریف میکنه . میخوام اوق بزنم روی این‌اوضاع خوبشون.

توی کتاب "درباره ی فلسطین" چامسکی درباره ی این ایده ی صلح بین فلسطین و اسرائیلی ها که مبناش فراموش کردن گذشته است میگه توی این منطق طرف قدرتمند و ظالم ماجرا داره میگه من تاحالا به هرچی میخواستم رسیدم و هرکار خواستم کردم و نه تنها مسئولیتش رو برعهده نمیگیره بلکه با فراموش کردن گذشته اینجا یعنی از این به بعد هم اوضاع همینه و به هرچه که بخوام میرسم فقط تو مضاعف خفه شو.( با کمی دخل و تصرف) 

فراموش کردن و به صلح رسیدن در روابطی که یک طرف به عینه مقصر و ظالم بوده برای من تداعی کننده ی همین منطق هست دقیقا.

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها